نباید اینطوری میشد
موقع ناهار قشنگ ابرو ریزی کردیم...
هعی
اونم تو یه موقعیت خوب میام می نویسم چی شددد
موقع ناهار قشنگ ابرو ریزی کردیم...
هعی
اونم تو یه موقعیت خوب میام می نویسم چی شددد
کار خاصی نکردیم...
هوا بد نبود یه ذره تو محوطه گشتیم و حرف زدیم
بیشتر تو اتاق بودیم
خب بازیای مختلفی کردیم مثل جنگل مخوف - حکم - پوکر و ...
بعدش نزدیکای ساعت 6 تصمیم گرفتیم بریم استخر و خلاصه اولین روز همینقدر ساده گذشت...
درسته تهران زندگی میکنم ولی یه بار برای تنوع با دوستام هتل گرفتیم ...
3 روز پر ماجرا و خاطرههه :>
همه رو میام می نویسمممم ...
کاش این غیر ممکن، ممکن بود
تمام ادما توی زندگی درد های خودشون رو دارن
با خیلیا صحبت کردم
وقتی صحبت از زندگی دوباره از یک سن خاص میشد
اینطوری بودن که... اصلا دوست نداریم به دوران قبل مثل بچگی، نوجوانی و ... برگردیم
ولی من، من باید به هفت سالگیم برم :)
دوباره این من الان رو بسازم
یه چیز متفاوت
خیلی خیلی متفاوت
اینکه الان خودم رو قبول ندارم و نمی پذیرم کاملا تقدیر خودمه
ولی
کاش
کاش میشد برگردم
خب ما اکیپ دوستانه زیاد میریم اتاق فرار - گاهی اوقات هم اونجا تو لوکیشن با هم اوکی میشیم و بازی میکنیم
روز ولن دوستم یه استوری اینستا گذاشت که بلهه دیدیم خانم وارد یه ریلیشنشیپ شده :>>>
با یه اقا پسری که تو اکیپ اتاق فرار بوده :)
خیلییی کیوتن کنار هممم
مثل یک افسر تحقیق شرافتمند
که به پرونده جرم پسرش برخورده
امروز برای تماشای بازیای تنیس روی میز بچه های 13 تا 15 سال رفته بودم
مسابقات انتخابیشون بود برای کشوری...
بازی فینال وقتی توی گیم ها یک یک بودن و امتیاز گیم سه به 10 - 9 رسید کوچ کسی که امتیازش 9 بود شروع کرد داد و بیداد که اره من امتیازا رو حفظم داور تو اشتباه امتیاز دادی
اون یکی دختره کسی رو نداشت ازش دفاع کنه و بقیه هم حق دخالت نداشتن
خلاصه که امتیازا رو با نامردی کرد 9 - 9 و اون دختره که جلو بود اون گیمو باخت
و رفتن گیم 4 که برقا رفت...
اون دختری که حقشو خورده بودن هم بنده خدا اعصابش بهم ریخته بود هم برقا سر گیم 4 رفت و چشماش ضعیف بود و دوم شد :(((
خیلی دلم براش سوخت
چرا یه نفر میتونه انقدر (ببخشید) سلیطه بازی دربیاره تا فقط به فکر بردن ناجوانمردانه شاگرد خودش باشه...
صحیح...
خب یه فصل از انیمه کسلوانیا رو دیدیم و انیمیشن گربه چکمه پوش دو و بله الان ساعت و نکا کنین و من باید صبح زود پاشمم
پی اس هم مثل همیشه زدیم اصلا پای ثابته
خب خالم خبر داد که بله دو هفته بعد ازدواج کرده و الان ماه عسل رفتن جزیره مالدیو ...